به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، آلبوم «اینکه دلتنگ تو ام…» چندی پیش با صدای سالار عقیلی منتشر شد که اشعارش را مهدی مظاهری سروده و مطلبی از عبدالجبار کاکایی در نقد و بررسی اینآلبوم و اشعارش منتشر کردیم. اینک احمد پوری، نویسنده و مترجم شعر یادداشتی در بررسی اینآلبوم نوشته که برای انتشار در اختیار مهر قرار گرفته است.
مشروح متن اینیادداشت با عنوان «رویای ماه در چاه» در ادامه میآید:
سی دی را می گذاری در دستگاه پخش. کاری جدید با صدای سالار عقیلی.
صدای دلنشین ویولون دستت را میگیرد و تو را در سبزهزاری مهآلود سپیدهدمان رها میکند. نغمه غم انگیز و سخت گیرایی است. خواننده با همان غمی که تو را نیز در بر گرفته میخواند
این که دلتنگ توام اقرار میخواهد مگر؟
این که از من دلخوری انکار میخواهد مگر؟
.....
عقل اگر غیرت کند، یک بار عاشق می شوی
اشتباه ناگهان تکرار می خواهد مگر؟
ویلن در پاسخ به شاعر حیران است فقط آرام و با نرمایی دلنشین با او همداستان می شود.
با زبان بی زبانی بار ها گفتی برو...
من که دارم می روم اصرار می خواهد مگر؟
چه دلنشین است این شعر. به شتاب سراغ نام شاعر می روم .مهدی مظاهری. و شعر را در جلد سی دی یک بار دیگر می خوانم. غزلی ناب، ساده، صمیمی و بسیار موثر.
غزل سرودن در این دوره که شعر رها از اوزان عروضی دیری است راه درازی پیموده و در جاهایی قلههایی ساخته سترگ و پابرجا، کار پرخطری است.
شاعران قرن هفت و هشت قلههای غول پیکری شعری ساختند که تجربهای دیگر و ساختن قلههایی رفیع تر از آن ناممکن مینماید. مگر میشود غزلی در چهارچوب مضامین آنروزها سرود و گامی فراختر از آنها برداشت؟ عراقی، سعدی، حافظ مگر ناگفتهای گذاشتند که آن را بگویی و در کنارشان قرار بگیری. غزل امروز فقط باید قالب آشنای آن را داشته باشد که مضامین روز همسو با سنجههای زیباشناسانه حاضر آن را پر کند تا توجهی جلب کند و گرنه چراغی خواهد بود کمسو میان گویهای آتشین بزرگان گذشته که هیچنگاهی به آن نمیافتد.
مهدی مظاهری از زبان زنده امروز با قالب زیبای غزل عاشقانههایی ساخته که در همان نگاه نخست تازگی و طراوت خود را به رخ میکشد.
من از گذشت نگاهت به عشق می دیدم
که عشق های تو با یک نگاه می گذرد
و یا
وقتی مدام چشم تو از دست من تر است
این جا جدا شویم برای تو بهتر است.
معمولا ترانهها زمانی که ردای موسیقی بر دوششان است زیبا جلوه میکنند و در آمیزه با آن است که زیر لب زمزمه می شوند. اما غزلهای عاشقانه این آلبوم هم در هم نشینی با نوایی که برایش ساخته شده و هم به صورت غزلی فارغ از موسیقی دلنشین هستند و لذت بخش.
ترانه اول که اندوه زیبایی در جانت کاشته ناگهان جای خود را به ترانه ای می دهد که در جانت زمزه می کند: اندوه را به سویی بنه زمان شادی است و رقص.
سازهای کوبهای ریتم رقصی را آغاز میکنند:
زلف را شانه مزن شانه به رقص آمده است
من که هیچ آینه خانه به رقص آمده است.
سازهای زهی با رنگ و بوی رقص ایرانی اوج می گیرد:
باز در سینه کسی سر به قفس می کوبد
به گمانم دل دیوانه به رقص آمده است
و ترجیع بند زلف را شانه مزن... است که هم چنان می چرخد و می چرخاند.
دست از رقص می شویی و صدای زیبای سالار عقیلی پس از یک آغاز زیبای پیانومی خواند
سپید می گذرد یا سیاه می گذرد
دو پلک تو برایم دوماه میگذرد
شبی که چشم ترا بوسه می زدم، گفتم
که چشم های تو از این گناه می گذرد
......
بگو در آن طرف میله های این زندان
سپید می گذرد یا سیاه می گذرد.
و بعد ترانههای دیگر. هرکدام دنیای زیبایی هستند که دل هوس می کند یک بار دیگر گوش دهد آن را.
کم تر آلبومی سراغ دارم که در آن آهنگساز ، شاعر و خواننده چنین همدلی کنند. گویی هرسه در یک لحظه و در توفان یک حس به نغمه درآمدهاند.
نسیم شاملو به روشنی نشان میدهد که درک ژرف او از موسیقی امروز جهان و آشنایی بسیار قابل توجه او با موسیقی ایرانی از یک سو و استعداد و نازک خیالی اش از سوی دیگر آثاری را در این آلبوم ارابه کرده است که ناگزیر میکند تورا که بارها و بارها آن را گوش دهی.
سه ترانه آخری این آلبوم هم توسط پیمان خازنی تنظیم شده که میتوان از حسآمیزی آنها به ظرافت کار او پی برد.
احترام و دستمریزاد به عزیزانی که با این اثر از تلخی این روزها خاکستری کاستهاند.